حیات طیبه

مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً ۖ وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ

حیات طیبه

مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً ۖ وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ

مشخصات بلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم
ابراهیم
لیسانس جامعه شناسی
دارای اندک مطالعاتی ناچیز
پیشه ام شعر و سلاحم قلم است

نقد مفاهیم جامعه شناسی 3

جمعه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۲۳ ق.ظ

متد تجربی و دور شدن از فلسفه و دین

Image result for ‫حس گرایی‬‎

در عین ادعای تجربی بودن میبینیم که بسیاری از مفاهیم جامعه شناسی تبدیل به فلسفه شده اند ، نگاه ساده و گذرایی به کتاب نظریه های جامعه شناسی در دوران  معاصر جورج ریتزر به خوبی نشانگر این واقعیت است که ما با نظریه های فلسفی مواجهیم که به اسم ساختار و عاملیت خوانده میشوند .

در نظریه های ساختار و عاملیت که شاید هر نظریه پرداز مهمی به زعم خود آن را شرح داده کدام داده ی تجربی استفاده شده !؟ در ربط ارزشی وبر به کدام داده ارزشی استناد شده!؟ نظریه علی احتمالی در جامعه شناسی بر کدام داده آماری مستند است!؟

پس میبینیم با خیل وسیعی از نظر یه هایی مواجهیم که بدون اتکا به داده های تجربی فلسفه پردازی کرده اند! البته مسلما این کار صحیح است و هر دانشی به فلسفه نیازمند است اما مشکل آنجاست که جامعه شناسی خود را از فلسفه مبرا میداند و در ظاهر از آن دوری میکند اما در عمل در دامن آن بزرگ شده و رشد و نمو یافته است.
طبق کتاب فلسفه علوم اج یانکرایب یکی از اصول پوزیتویسم تحقیق پذیری است یعنی هر گزاره ای سرانجام باید با تجربه سنجیده شود و زیر میکروسکوپ دانشمندان یا در دفتر داده های آماری به مشاهده در آید . با توجه به اینکه فلسفه از جمله علوم مابعد الطبیعه و عقلی است دانش جامعه شناسی که بر پایه ی پوزیتویسم بناشده چطور می تواند تحقیق پذیر باشد؟ اینجاست که جامعه شناسی و در کل علوم انسانی و حتی علوم طبیعی با تعارضی غیر قابل حل مواجه می شوند . همین چالش ها بوده که باعث شده پوزیتویسم هر روز کمرنگ تر شود و بدیل هایی چون انقلاب علمی کوهن و نظریه های پست مدرن هر روز بیشتر مطرح شوند.

این پیش فرض که فلسفه علم نیست از مبانی پوزیتویستی سرچشمه میگیرد که شاید بتوان گفت با ظهور مکاتب جدید جامعه شناسی چون کنش متقابل نمادین یا جامعه شناسی پدیده شناختی کم رنگ تر شده است.

مهم تر از فلسفه پوزیتویسم با نقدی مواجه هست که پایه های علم مدرن را هدف قرار داده است. توضیح آنکه منتقدان می گویند چرا پوزیتویست ها که به اصل تحقیق پذیری  معتقدند از ریاضیات استفاده می کنند و به تعبیر بهتر نه تنها استفاده می کنند بلکه دانش مدرن را در تمام ساحات آن بر ریاضیات بنا کرده اند. چطور ریاضیات با تحقیق پذیری جور در می آید ؟ مگر میتوان داده های ریاضی را به طور تجربی مشاهده کرد!؟

با توجه به اینکه ریاضیات فراتجربی است بنابراین پوزیتویست با تناقضی درونی مواجه است که جواب موجهی در این مورد مشاهده نشده است.

ما استفاده از نظریه های فراتجربی یا به عبارتی فلسفی و عقلی در جامعه شناسی را قبول داریم اما شاید بهتر باشد از از یک متد بکار رفته و یک متد بکار نرفته صحبت کنیم ، اینکه تجربه تا کجا میتواند به ما اطمینان دهد و چرا از دین در جامعه شناسی استفاده نشده درحالیکه دین بعضا موضوعات مشترکی با جامعه شناسی دارد .

اما تجربه :

اگر تحولات فلسفه علم را در غرب دنبال کنیم میبینیم ابتدا با جریان سرسخت پوزیتیویستی روبرو هستیم که دم از اثبات گرایی میزند و اعتقاد راسخی به علم دارد و گزاره های علمی را یقینی و قابل اطمینان نگاه میکند اما با تحولاتی که رخ میدهد دیگر چیزی به نام اثبات گرایی در غرب رنگ میبازد و جای خود را به ابطال گرایی پوپر میدهد . توضیح اینکه ابطال گرایی به علم به عنوان یقین و گزاره صددرصدی نگاه نمی کند بلکه گزاره های علمی را موقتی می داند و اعتقاد دارد باید به جای اثبات به دنبال ابطال بود زیرا اصولا ما توانایی اثبات نداریم و حداکثر چیزی که میتوانیم بگوییم این است که ایم گزاره ای که در مراحل علمی به دست آمده هنوز باطل نشده و ممکن است زمانی باطل شود و جای خود را به گزاره دیگری بدهد و علم فرایندی تکامل پذیر است.

اگر بخواهیم سیر معرفت شناسی در غرب را ترسیم کنیم ایتدا با پوزیتویسم مواجه می شویم که در برابر نقد ها تاب نمی اورد و جایی برای ابطال گرایی باز می کند اما ابطال گرایی هم با تقد هایی مواجه می شود که خود پوپر هم اعتراف به بی پاسخی آن می کند سپس نوبت به کوهن می رسد تا با طرح نظریه انقلاب های علمی معرفت شناسی فلسفی را به سمت جامعه شناسی معرفت ببرد و تخم های نسبی گرایی را بکارد و سرانجام این فایرابنت است که حاصل کاشت کوهن را برداشت می کند و مکتب ضد روش را بنا می گذارد تا علم را در ابهامی نسبی گرایانه رها کند . فایرابنت حتی جادوگری را هم علمی می داند و معتقد است باید بر ضد روش های پوزیتویستی قیام کرد و ضد آن ها را مطرح کرد.

با توجه به اشاره ای که کردیم حتی ابطال گرایی هم در برابر هجوم نقدها دوام نیاورده است. توضیح آنکه ابطال گرایی در حقیقت با پیش فرض اثبات گرایی به نقد پوزیتویسم می پردازد ، چاقویی که دست آخر دست خود پوپر را هم می برد. مکتب ابطال گرایی به اثبات گرایی پوزیتویسم نقد دارد و می گوید ما نمیتوانیم چیزی را اثبات کنیم اما سوال اینجاست که اگر یقین صددرصدی برای اثبات نداریم پس چطور یقین صددرصدی برای ابطال داریم!؟ اگر نمیتوانیم اثبات کنیم پس نباید بتوانیم ابطال کنیم . اگر یقین در تجربه میسر نمی شود پس یقین در ابطال هم میسر نمی شود.

از توضیح و نقد کوهن و فایرابنت می گذریم زیرا نسبی گرایی تزی است که آنتی تزش درونش نهفته است. به عبارت دیگر وقتی کوهن و فایرابنت به نسبی گرایی اندیشه ها معتقدند زیرا پای خود را هم خالی کرده اند و اندیشه ی خود آن ها هم نسبی می شود پس جای بحث نیست.

در میان چالش ها و بحران های فلسفه ی علم غرب چاره ای نیست تا " بازگشت به خویشتن" کنیم و گنجینه ی مترقی فلسفی که در دامن اسلام رشد کرده را ورقی بزنیم شاید راه نجاتی پیدا شود


در مطلب بعد از قضیه را از نگاه فلسفه اسلامی بررسی می کنیم

  • ابراهیم سجادی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی