حیات طیبه

مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً ۖ وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ

حیات طیبه

مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً ۖ وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ

مشخصات بلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم
ابراهیم
لیسانس جامعه شناسی
دارای اندک مطالعاتی ناچیز
پیشه ام شعر و سلاحم قلم است

نقد مفاهیم جامعه شناسی 2

پنجشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۵۶ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

بیطرفی ارزشی :

بیطرفی ارزشی دو بعد دارد : 1- اکتفا به داده ها 2- جدایی باید ها از هست ها

1- اکتفا به داده ها

این مسئله از نظر وبر مربوط به این است که فرد ارزش های خودش را به نتایج تحقیق تحمیل نکند که البته به معنایی درست است یعنی اگر نتیجه تحقیق با اصول روش شناختی صحیحی بدست آمده باشد آنوقت دیگر نباید با تحمیل ارزش ها سوء برداشت داشته باشیم

2- جدایی باید ها از هست ها :

نظریه وبر در این موضوع ناظر به این مسئله است که ما نمیتوانیم از قضایای واقعی قضایای بایستی استنتاج کنیم

نقد : پس برای چه به دنبال واقعیت ها می رویم !؟ وبر میگوید یک علم تجربی هرگز نمیتواند به کسی حکم کند که چه باید کرد هر چند میتواند آنچه او میتواند و میخواهد انجام دهد را برایش مشخص کند یعنی یک دانشمند راستین میتواند پیامدهای احتمالی راه های عمل را ارزیابی کند اما نمیتواند به داوری ارزشی دست بزند . وبر اعتقاد دارد قلمرو ارزش های اخلاقی پهنه ی خدایان متنازعی است که خواستار بیعت با مفاهیم اخلاقی متناقضند !

خب باید بررسی کرد که آیا وقتی برای کسی روشن میکنی این راه بهتر است و اصلا این راه است و این چاه ، آنوقت آیا داوری ارزشی نکرده ای!؟ آیا مثلا وقتی وبر انواع کنش اج را نام میبرد از لحاظ ارزش بین 4 نوع تفاوتی نگذاشته!؟ وی در تفاوت عقلانیت هدفدار و معطوف به ارزش میگوید این دو در اینکه وسیله ی معقول دارند مشترکند منتها هدف کنش هدفدار معقول است و هدف کنش معطوف به ارزش نامعقول است ، آیا اینجا او جای خدایان ننشسته است !؟ آیا داوری ارزشی و اخلاقی نکرده است !؟

آیا میشود گفت کسی که هست ها را نشان داده دیگر باید ها را مشخص نکرده !؟ مثلا فرض کنید کسی به شما در مورد دو خانه میگوید یکی خانه  سالم و خوش نقشه است و دیگری بد ساخت و قدیمی است و کمی نشست کرده و امکان فروریختن دارد ، آیا او داوری نکرده!؟ او در اینجا واقعیت را به شما نشان داده اما نشان دادن این هست و واقعیت خود دلالت التزامی دارد بر بایدی که در آن نهفته است و آن اینکه با این پول باید این خانه سالم را بخری و گرنه ضرر کرده ای و با همین گزاره ها خطی میان انسان باهنجار و ناهنجار میکشد با این عنوان که هیچ انسان عاقلی وقتی میتواند خانه خوب بخرد سراغ خانه ی بد نمیرود پس هرکس این کار را کند عاقل نیست و ناهنجار است

 مثال دیگر کار فوکو هست در مورد روانشناسی و روان پزشکی

فوکو در کتاب دیوانگی و تمدن ( که البته بنده از ریتزر ص  558 نقل میکنم) نوعی باستانشناسی دانش را در مورد روانپزشکی بکار میبرد . او کارش را از رنسانس شروع میکند زمانی که دیوانگی و خرد جدا نبودند اما در فاصله ی 1650 تا 1800 میان این دو فاصله افتاد و سرانجام خرد بر دیوانگی چیرگی یافت.

سرانجام روانشناسی علمی در سده ی 18 از رهگذر جدایی میان عاقلان و دیوانگان پدید آمد ( فوکو روان  پزشکی را تک گویی خرد در مورد دیوانگی خوانده است )

پزشکی زمانی امکام پذیر شده که دیوانگی به عنوان یک گناه طرد شد . فوکو میگوید آنچه که ما روان پزشکی میخوانیم نوعی تاکتیک اخلاقی در پایان سده ی هجدهم است که در حقوق زندگی تیمارستان حفظ شد و با اسطوره ی اثبات گرایی قوام گرفت پس روانشناسی و روانپزشکی نه یک کوشش علمی بلکه یک کار اخلاقی است و هدفش دیوانگانی است که بیش از پیش در برابر چنین کمکی نمیتوانند از خود محافظت کنند ، او دیوانگان را محکوم به یک پیشرفت علمی به سوی اسارت اخلاقی عظیم میداند.

مهم ترین و تازه ترین تحول این است که دیوانگان کمتر به وسیله ی عاملان خارجی مورد قضاوت قرار میگیرند و از دیوانگان خواسته می شود که پیوسته خودشان در مورد خودشان داوری کنند . از بسیاری جهات یک چنین نظارت درونی شده سرکوب گرانه ترین صورت نظارت است .

وانگهی فوکو ضمن تمایز قائل شدن میان دیوانگان و عاقلان و اعمال نظارت اخلاقی بر دیوانگان به ریشه ی علوم انسانی توجه دارد . این بخشی از نظر کلیتر او در مورد نقش علوم انسانی در نظارت اخلاقی بر مردم به شمار میآید.

فوکو در کتاب انضباط و مجازات میگوید قدرت و دانش مستقیما بر یکدیگر دلالت میکنند . فکر در این کتاب با دوره ی 1757 و 1830سروکار دارد  ، دوره ای که طی آن دوره ای که طی آن شکنجه ی زندانیان جایش را به نظارت بر آن ها به وسیله ی مقررات زندان بانی می دهد . از نظر فوکو واقعیت این است که مجازات خصلت معقولانه تری گرفت و روی زندانیان نفوذ بیشتری اعمال میشد . شکنجه ی پیشین زندانیان هرچند ممکن بود برای نمایش عمومی خوب باشد اما از نظر اقتصاد قدرت روش بدی به شمار می آمد زیرا تماشاگران آن منظره را تحریک به شورش میکرد . این نظام نوین برای آن طراحی نشده بود که انسانی تر عمل کند بلکه برای مجازات موثر تر و نفوذ عمیق تر در بدنه ی اج ساخته و پرداخته شده بود . برخلاف شکنجه این تکنولوژی اعمال قدرت مجازات که در اوایل فرایند کجروی اعمال میشد در دفعات بیشتری بکار بسته میشود ، دیوانسالارانه تر ، کارامد تر ، غیرشخصی تر ، تغییر ناپذیر تر و سنجیده تر است و نه تنها بزهکاران بلکه سراسر جامعه را تحت نظارت خود دارد.

فوکو سه نوع ابزار قدرت انضباطی را تشخیص می دهد :
1- مشاهده ی مبتنی بر سلسله مراتب : توانایی کارگزاران در اعمال نظارت بر حوزه ی قدرتشان با یک نگاه

2- توانایی اعمال داوری هنجار بخش : مجازات کسانی که هنجار را رعایت نمیکنند

3- تفتیش و داوری هنجار بخش در مورد مردم

فوکو در ورد جامعه ی انضباطی مطلقا نظر منفی ندارد بلکه برای انضباط در کارخانه ها و ارتش کارکرد مثبتی قائل است..  اما هراس فوکو در مورد گسترش انضباط است بویژه زمانی که انضباط در شبکه ی پلیس دولتی گسترش می یابد و سراسر جامعه را تحت نظارت و هدف مقررات انضباطی خود قرار میدهد

هرچند ما میانه ای با پست مدرنیسم نداریم و با امثال فوکو خویشاوندی نمیبینیم اما با توجه به اینکه جریان مارکسیسم و پست مدرنیسم بعضا نقد های ظریف و هوشمندانه ای به مدرنیسم کرده اند هرچند شاید نتوان نتیجه شان را به طور تام پذیرفت اما میتوان از دقت های ریزبینانه شان در مقدمات استدلال بهره گرفت

هرچند ما نمیتوانیم از امثال فوکوی پست مدرن نسبی اندیشی و نداشتن نظم و قانون برای زندگی را قبول کنیم اما حداقل میتوانیم از مقدمات استدلالش بهره بگیریم.

فوکو به خوبی نشان داده که دانش مدرن با نشان دادن هست ها به داوری ارزشی مینشیند و به صورت دلالت التزامی باید ها را استنتاج میکند و با درونی کردن این دانش جامعه مانند یکی زندانی میشود که با خطوط قرمز متنوع و متکثر تقسیم بندی شده و علوم مختلف دوگانه ی هنجار-ناهنجار را در بدنه ی اجتماع بکار بسته اند و غل و زنجیر خطوط قرمز را با اصطلاح ناهنجار به پای تمامی اعضای اجتماع بسته اند و اخلاق نوینی را مبتنی بر علم شکل داده اند .

اینجاست که وقتی وبر میگوید قرار نیست از هست ها باید استنتاج کنیم و می گوید ما نه پیامبریم نه فیلسوف ، تنها باید به لبخندی بسنده کرد چرا که بدیهیات جای بحثی باقی نمیگذارد





 



سلام

فکر کنم کلا دیگه کسی به اینجا سر نمیزنه ! مثل یه خرابه سوت و کوره ولی من مینویسم به امید اینکه شاید دوباره پا بگیره. قرار نیست هرروز مطلب بزنم چون بیکار نیستم ، چند هفته یه بار سری بزنید قدومتان را بر چشممان نهاده اید. بسه دیگه دلم گرفت...

این نقد جامعه شناسی که قراره سلسله وار باشه توفیق اجباری بوده امیدوارم با نقدهای خوبتون بیشتر یاد بگیرم

این فقط یه نوشته مبتدیه برای کارهای بعدی انشاالله

راستی دلم برای رفیقام و دانشگاهم خیلی تنگ شده ، خدایا برسان جواب کنکور را...

 

  • ابراهیم سجادی

نظرات  (۱)

سلام بر ابراهیم
سر میزنم ولی نظری نداشتم که بدم
خوب داری جامعه شناس میشی.خدا به خیر کنه!
باید روش های بالا بردن آمار بازدید سایت رو یاد بگیری و هر جا میری در فضای مجازی آدرس بده.ولی بنویس.من کمی برا طلبگی نوشته بودم که یهو یکی گفت بیا تو سایتم مطلب بزن.من هم از نوشته هام استفاده کردم
یا علی رفیق
پاسخ:
سلام امیرجان
منم شاید تمام مطالب تو رو خوندم
مطالب بعدی رو بخون بعد قضاوت کن پسر
ممنون
دلمان تنگ است برایت

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی